ساعت 7 صبح بود که رسیدیم تهران...
از اتوبوس پیاده شدیم و بلافاصله دوستم برای یه تاکسی دست بلند کرد
بعداز صحبتی کوتاه با راننده و توافق برسر قیمت ؛ من و دوستم سوار تاکسی شدیم، برای یک سفر کاری عازم فرودگاه امام خمینی بودیم.
ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین
درست در جلوی ما از جای پارک بیرون پرید.
راننده تاکسی ام محکم ترمز گرفت.
ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتر از ماشین دیگر متوقف شد!
راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان برگرداند و شروع کرد به ما فریاد زدن.
راننده تاکسی ام فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخوردکرد.
همین که حرکت کردیم به راننده تاکسی گفتم:((عجب آدم بی مسئولیتی بود... چقدرم طلبکار بود ...چرا شما چیزی بهش نگفتیدو این طوری رفتار کردید؟ ....نزدیک بود ماشین تان را داغون کنه و ما را هم روانه بیمارستان!)).....
در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی بزرگ به من داد که همواره ذهنم رو به خودش مشغول کرده
اون بالبخند گفت :
من یه قانون برا خودم دارم.... گفتم قانون؟!!!
گفت :بله ، قانون اسمشم گذاشتم
((قانون کامیون حمل زباله.))
وسپس توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند
آنها سرشار از ناکامی، خشم، و ناامیدی ( زباله) در اطراف می گردند. وقتی زباله در اعماق
وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند.
به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید،
برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
زباله های آنها را نگیرید و پخش کنید به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان ها.
حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های زباله روزشان را بگیرند وخراب کنند.
زندگی خیلی کوتاه است که صبح با تأسف ها از خواب برخیزید، از این رو.....
((افرادی را که باشما خوب رفتار می کننددوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.))
زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست