به بهانه شهادت مولایم جوادابن الرضا علیه السلام
بارانیام امشب، هوای گریه دارم
مانند چشم بیقرارت بیقرارم
امشب عزادار است خورشید خراسان
از ماتمت عالم شده شام غریبان
::
دنیا برایت داغ بیاندازهای داشت
هر روز آقا غصههای تازهای داشت
از کودکی داغ یتیمی را چشیدی
وقتی کفن بر صورت بابا کشیدی
::
ابریست چشمت مثل آفاق مدینه
آتش گرفته قلبت از داغ مدینه
در چشمهایت حسرتی بسیار مانده
گویا دلت بین در و دیوار مانده
ادامه شعر را از دست ندهید
شوق سفر میبارد از چشمان خیست
شد قطرههای اشک تو تنها انیست
از این زمانه سهم تو شد بیشکیبی
سخت است بین خانهی خود هم غریبی
::
از این قفس حالا دگر وقت رهاییست
سهم حسینیها بلایی کربلاییست
حالا تو میدانی عطش با لب چه کرده
آن مشک پاره با دل زینب چه کرده
::
داری خبر از عصر عاشورا به خوبی
از بیکسی، از هلهله، از پایکوبی
اینجا ولی آتش نسوزانده پری را
اینجا کسی سیلی نزد نیلوفری را
::
اینجا بیابان نیست اینجا تل ندارد
صد شکر اینجا گودی مقتل ندارد
اینجا کسی در دست خود خنجر ندارد
اینجا کسی کاری به انگشتر ندارد
- ۹۴/۰۶/۲۳